پارت هفتم :

و با حالتی بسیار جدی کوله‌اش را از گوشه‌ای برداشت و روی دوشش انداخت و جلوتر از دختران دیگر به راه افتاد و از ساختمان خارج شد. با نگاهم او و گروه دوستانش را بدرقه کردم. هنوز هم خنده در ته گلویم بود که گاه با لرزش شانه‌هایم آنرا بروز می‌دادم. به جای خ ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.